یکی از برجستهترین مخالفان نظریه اتمی در فیزیک و شیمی بود . او همچنین تلاش کرد قوانین شیمیایی پایه و نسبتهای مختلف را بدون کمک فرضیه اتمی بدست آورد . برای اثبات وجود اتم , از آنجا که نمی توان آن را مشاهده کرد , این بود که در بهترین حالت " تخیلی مناسب " در نظر گرفته شود و در بدترین حالت یک فرضیه تککاربردی قرار گیرد . هانس آلبرت , که خود را یک " اثبات گرا " میخواند , ایده تخیلها مفید را تا حد مجاز دنبال کرد و متقاعد شد که مفهوم اتم همراه با مفاهیم ریاضی بینهایت و بینهایت کوچک و آنهایی که علیت , اراده آزاد , بازیگر اقتصادی و نظایر آن, کاملا ً ساختگی بودند , برخی از آنها حتی حاوی تناقضات داخلی بودند.
رشته ضد اتمی در تصور گرایان یک تجلی افراطی از هراس آنها در مورد هیچ چیز غیرقابلمشاهده است . با این حال , با موفقیت غیرقابلانکار پیشرفت علم فیزیک و شیمی , ایدئولوژی اثباتی نه تنها توسط برخی از فیلسوفان معاصر بلکه توسط دانشمندان برجسته به شدت مورد انتقاد قرار گرفت . برای مثال , لودویگ بولتزمان و ماکس پلانک آلمان , به عنوان مثال , هر دو فیزیکدان نظری ردهبالا بودند که در خط مقدم این حمله بودند . بولتزمن و پلانک , واقع گرایان رک , عمیقا ً از واقعیت میکروپارتیکل های غیرقابلمشاهده , یا عدم قطعیت , اطمینان داشتند و به وضوح تحتتاثیر شواهد رو به رشد و همگرا برای وجود اتمها , مولکولها , کوانتوم و ذرات زیر اتمی بودند . با این حال , نگرش اثباتی اساسی به طور مستقیم توسط بسیاری از دانشمندان گرفته شد و شباهتهایی با آن در عملگرایی و واقعگرایی آمریکایی یافت شد . برای مثال در بخشهایی از اثر چارلز ساندرز پیرس , ویلیام جیمز و جان دیویی , فلسفه تجربهای ناب شبیه به ماخ است .
اگرچه ریچارد نیکسون به طور گسترده شناختهشده نیست , او نیز پیشبینی خوبی از آنچه که آمریکا مطرح کردهاست پیشبینی کردهاست . اثباتگرایی او , مثل علم ماخ , نظریه زیستشناسی گراست . از نیازهای موجودات زنده در سازگاری با مقتضیات محیط , ابزارهای مفهومی مورد نیاز برای پیشبینی شرایط آینده را توسعه میدهند . در این دیدگاه , مواد خام ساخت مفاهیم عقل سلیم و علوم , با این حال , " دادههای تجربه حسی فوری " بود . درست همانطور که آسیا در قرن بیستم اشیا فیزیکی معمولی را به عنوان " احتمالات دائمی احساس " در نظر گرفت , بنابراین ماخ و بلا مفاهیم مربوط به آنچه که انسانها به عنوان اشیا دنیای واقعی به عنوان " مجموعه احساسات " تلقی میکنند را تعبیر کرد . بنابراین ثابت شد که سنگی , برای مثال , بیش از مجموعهای از ویژگیهای حسی مانند سختی , رنگ و جرم نیست . فرض سنتی مبنی بر اینکه باید مادهای اساسی باشد که این ویژگیها را دارد رد شدهاست . به این پرسش که اگر تمام کیفیتهای محسوس از یک شی قابلمشاهده زدوده شود چه ? ماخ و کارلایل پاسخ دادند , " دقیقا ً هیچ . از این رو , مفهوم جوهر نه تنها زائد و نه بیمعنا اعلام شد .
به همین ترتیب مفهوم علیت نه به عنوان یک اصل عملیاتی واقعی بلکه به عنوان نظم جانشینی یا به عنوان وابستگی کارکردی بین متغیرهای قابلمشاهده یا قابلاندازهگیری تبیین شد . از آنجا که این وابستگیها به صورت منطقی ضروری نیستند , آنها مشروط بوده و از طریق مشاهده , و به ویژه از طریق آزمایش و تعمیم استنتاجی , محقق میشوند .
منبع سایت بریتانیایی
در میان مریدان و طرفداران کنت ، سزار Lombroso ، یک روانپزشک ایتالیایی و criminologist ، و پاول - امیل Littre ، ج . - ای . رنان ، و لویی وبر .
با وجود برخی مخالفتهای اولیه با کنت ، فیلسوف انگلیسی قرن ۱۹ ، جان استوارت میل ، همچنین یک logician و اقتصاددان ، باید به عنوان یکی از positivists برجسته قرن خود در نظر گرفته شود . در نظام منطق خود ( ۱۸۴۳ ) ، او یک نظریه کاملا ً empiricist از دانش و استدلال علمی را توسعه داد ، و حتی تا آنجا که علوم و ریاضی را به عنوان علوم تجربی ( هرچند بسیار عمومی ) مورد توجه قرار داد . فیلسوف broadly ، هربرت اسپنسر ، نویسنده یک نظریه " غیرقابل شناخت " و یک فلسفه تکاملی عمومی ، در کنار میل ، یک نمای برجسته جهت گیری positivistic بود .
جان استوارت میل ، ۱۸۸۴
جان استوارت میل ، ۱۸۸۴
کتابخانه کنگره ، واشنگتن دی سی ( neg ). Co. (Co. - USZ۶۲ - ۷۶۴۹۱ )
The بحرانی Of و Avenarius
تاثیرات هیوم و کنت نیز در تحولات مهم در positivism آلمان ، درست قبل از جنگ جهانی اول ، آشکار شد . نمایندگان برجسته این مدرسه ارنست Mach ، منتقد فلسفی فیزیک اسحاق نیوتن ، متفکر اصلی به عنوان یک فیزیکدان و یک مورخ مکانیک ، ترمودینامیک و اپتیک - و ریچارد Avenarius موسس یک فلسفه شناختهشده به نام empiriocriticism بودند .
مچه ، در فصل مقدماتی کتاب خود Beitrage zur Analyse ( ۱۸۸۶ ؛ مشارکت در تحلیل of ) ، احیای Humean antimetaphysics ، ادعا کرد که همه دانش واقعی متشکل از یک سازمان مفهومی و شرح آنچه در عناصر داده میشود یعنی در دادههای تجربه فوری است. وی با حفظ روح کنت ، ایدهآلیسم transcendental ایمانوئل کانت را رد کرد . برای مچه ، مهمترین ویژگی در فلسفه کانت ، نظریه " چیز در خود " بود - یعنی ماهیت واقعی پدیدههایی که کانت اعلام کرده بود کاملا ً غیرقابل فهم است ، هر چند که آنها باید به عنوان علل جزئی ادراک انسانی تصور شوند . در مقابل هرمان فون هلمهولتز ، دانشمند و فیلسوف بزرگ و یکی از ذهنهای بزرگ قرن نوزدهم ، نشان داد که ماهیت نظری فیزیک ، دقیقا ً، اشیا به خودی خود - که گرچه عموما ً empiricist است ، به وضوح با دکترین positivist مخالف است . به گفته positivist ، نظریهها و مفاهیم نظری صرفا ً ابزار پیشبینی بودند . از یک مجموعه داده قابلمشاهده ، تئوریها پلی تشکیل دادند که بر روی آن بازرس میتواند به مجموعه دیگری از دادههای قابلمشاهده منتقل شود . positivists به طور کلی حفظ کردهاند که تیوری ها میآیند و میروند ، در حالی که حقایق مشاهده و قواعد تجربی آنها یک زمین محکم را تشکیل میدهد که از آن استدلال علمی میتواند شروع کند و باید همیشه به منظور تست اعتبار آن به آن باز گردد . در نتیجه ، اغلب positivists تمایلی به فراخوان نظریههای حقیقی یا غلط نداشتند اما ترجیح میدادند که آنها را صرفا ً به عنوان more یا کمتر مورد توجه قرار دهند .
وظیفه علوم ، همان طور که قبلا ً توسط فیزیک دان آلمانی ( گوستاو Kirchhoff ) بیان شدهبود ، پیگیری توصیف compendious و parsimonious از پدیده قابلمشاهده بود . نگرانی با دلایل اول یا نهایی ( به روشنی پایان شناسی ) این بود که از تلاش علمی به عنوان نتیجهای بیثمر یا نا امید ( اگر بیمعنی نباشد ) کنار گذاشته شود . حتی مفهوم توضیحات مشکوک شد و در بهترین حالت ( که در حال حاضر در کنت ) به کار گرفته شد ) بیش از یک دستور و اتصال حقایق قابلمشاهده و رویدادها از طریق قوانین ascertainable تجربی به عمل آمد .
منبع سایت بریتانیایی
مهم نیست که آیا مذهب خدایی یا توحیدی است یا نه ؛ در هر دو مورد ، قدرتهای معجزه یا اراده معجزه میکنند که وقایع مشاهدهشده را تولید کنند .
که توسط کنت به عنوان یک شبه انسانی مورد انتقاد قرار گرفتهاست - یعنی ، همان طور که بر روی قیاسهای انسانی - انسانی - تکیه میکند . به طور کلی ، animistic explanations - که از لحاظ the از موجوداتی که در پس ظواهر عمل میکنند - به عنوان پیشبینیهای اولیه entities unverifiable ( unverifiable ) رد میشوند .
مرحله دوم ، که metaphysical نامیده میشود ، در برخی موارد صرفا ً یک الاهیات depersonalized است : فرایندهای مشهود طبیعت از قدرت غیر شخصی ، کیفیات نهانی ، نیروهای حیاتی و یا entelechies ( اصول کامل کامل داخلی ) ناشی میشود . در موارد دیگر ، قلمرو واقعیات قابلمشاهده به عنوان یک کپی ناقص یا تقلید از ایدههای ابدی در نظر گرفته میشود ، مانند متافیزیک اشکال خالص افلاطون . بار دیگر ، کنت به این نتیجه رسید که هیچ توجیه واقعی در کار نیست ؛ سوالات مربوط به واقعیت نهایی ، علل اولیه ، و یا آغاز مطلق به طور قطع جواب نمیدهند . این جستجوی متافیزیکی میتواند تنها به نتیجهای برسد که توسط زیستشناس آلمانی و physiologist Emil دو Bois بیان شدهاست : " Ignoramus و ignorabimus " ( لاتین : " ما هستیم و باید نادان باشیم ) . این یک فریب از طریق ابزارهای لفظی و ارائه بیثمر مفاهیم به عنوان چیزهای واقعی است .
این نوع of که آن فاقد آن است تنها در مرحله سوم ، علمی ، و یا " مثبت " به دست میآید - بنابراین عنوان اثر بزرگ کنت ( Cours de s ) مثبت ( ۱۸۳۰ - ۴۲ ) - به این دلیل که ادعا میکند تنها با حقایق مثبت مرتبط است . وظیفه علوم ، و دانش به طور کلی ، مطالعه حقایق و قواعد طبیعت و جامعه و تدوین قواعد به عنوان قوانین ( توصیفی ) است ؛ توضیح پدیدهها میتواند در هیچ یک از موارد خاص تحت قوانین عمومی نباشد . Humankind تنها پس از رها کردن pseudoexplanations از مراحل علوم دینی و متافیزیکی و جایگزین کردن پایبندی نامحدود به روش علمی به بلوغ کامل فکر رسید .
در این سه مرحله ، کنت آنچه را که در نظر داشت شرحی از نظم تاریخی توسعه با تجزیه و تحلیل منطقی ساختار دقیق علوم بود ، با هم ترکیب کرد . با ترتیب دادن شش علوم پایه و خالص یکی پس از دیگری در یک هرم ، کنت راه را برای اثباتگرایی منطقی آماده کرد تا " هر سطح را به طبقه پایین " کاهش دهد . او در سطح بنیادی علم قرار داد که به سایر علوم دیگر شباهت ندارد - به عبارت دیگر . ریاضیات - و سپس به سطوح بالاتر از آن ، به نحوی که هر علم به آن وابسته باشد ، و استفاده از آن به عنوان presuppositions برای هندسه و مکانیک ، ستارهشناسی ، فیزیک ، شیمی ، زیستشناسی ( از جمله فیزیولوژی ) و جامعهشناسی اعلام شدهاست . هر دانش سطح بالاتر ، به نوبه خود ، به محتوای دانش علوم یا علوم در سطوح زیر اضافه میکند در نتیجه این محتوا را با تخصص پیدرپی غنی میسازد . روانشناسی ، که تا اواخر قرن نوزدهم به عنوان یک رشته رسمی بنیان گذارده نشده بود ، در سیستم کنت گنجانده نشده بود . کنت تصور میکرد که روانشناسی ، مانند آن روز ، باید به شاخهای از زیستشناسی ( به ویژه of مغز ) ، از یک سو و جامعهشناسی به دیگری تبدیل شود . به عنوان " پدر " جامعهشناسی ، کنت ثابت کرد که علوم اجتماعی باید از مشاهدات خود به قوانین عمومی ( در نظر او ) فیزیک و شیمی استفاده کند . او در مورد درونگرایی خود در روانشناسی شکاک بود ، و معتقد بود که در حضور در وضعیتهای ذهنی خود ، این حالتها به نحوی irretrievably تغییر و تحریف میشوند . در نتیجه اصرار بر ضرورت مشاهده عینی ، او به اصل اساسی روششناسی of قرن بیستم نزدیک بود .
منبع سایت بریتانیایی
اثباتگرایی , به طور کلی , در فلسفه غربی , هر سیستمی که خود را محدود به دادههای تجربه میکند و یک گمانهزنی پیشینی یا متافیزیکی را رد میکند . بیشتر , این اصطلاح " اندیشه فیلسوف فرانسوی " اگوست کنت " را نشان میدهد .
به عنوان یک ایدئولوژی و حرکت فلسفی , اثباتگرایی ابتدا ویژگیهای متمایزی را در کار کنت به خود گرفت که علم جامعهشناسی را نیز نامگذاری و سیستماتیک کردهاست . سپس در طی چند مرحله که با نامهای مختلفی شناخته میشود , مانند اصالت گرایی , اثباتگرایی منطقی و تجربهگرایی منطقی , در نهایت در اواسط قرن نوزدهم , به سنت موجود که به عنوان فلسفه تحلیلی شناخته میشود , ادغام شد .
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - م . این دو رشته پیش از این توسط یک دانشمند و اهل شکاک , دیوید هیوم , که صرفا ً با " روابط ایدهها " مرتبط بودند , شناخته شدند و در مرحله بعدی اثباتگرایی , به عنوان علوم کاملا ً رسمی طبقهبندی شدند . در جنبه منفی و مهم , اثبات گرایان به خاطر انکار متافیزیک , و گمانهزنی در مورد ماهیت واقعیت که اساسا ً فراتر از هر سند ممکنی است که میتواند موجب پشتیبانی یا رد چنین ادعاهای علمی متعالی شود , شد . به این ترتیب , به نظر میرسد که اثباتگرایی در وضعیت ایدئولوژیکی پایه خود , دنیایی دنیوی , سکولار , غیر مذهبی است . پیروی اکید از شهادت و تجربه , یک امر مهم اثباتی است . این امر نیز در نقش گرایان با اصول اخلاقی و فلسفه اخلاقی منعکس شدهبود , که عموما ً به حدی سودمند بود که چیزی مانند " بزرگترین شادی برای بیشترین تعداد افراد " , اصول اخلاقی آنها بود . قابلتوجه است که در این ارتباط , این یکی از بنیانگذاران یک دین زنده است که در آن هدف عبادت , خدای ادیان توحیدی نیست بلکه بشریت است .
پیشبینیهای متفاوتی از اثباتگرایی در فلسفه قدیم وجود دارد . به عنوان مثال , این رابطه بین دو قرن پیش از میلاد - پیش از میلاد - برای مثال , به تفکر پوزیتیویستی متاخر , شباهت بسیار بیشتری در مورد سکستوس , , شکاک کلاسیک , داشت . افزون بر آن, ویلیام آکمی از قرونوسطی شباهتهای آشکاری با اثباتگرایی مدرن داشت . یک پیشرو در قرن بیست و یکم که با فلسفه علم گرایانه قرن بعد اشتراکات زیادی داشت , متفکر آلمانی گئورگ کانت بود .
ریشههای مستقیم اثباتگرایی , با این حال , به وضوح در روشنگری فرانسه نهفتهاست که به روشنی روشن عقل و تجربهگرایی انگلیسی قرن بیستم تاکید کرد , به ویژه آن که هیوم و اسقف جورج برکلی که بر نقش تجربه حسی تاکید داشتند . کنت به طور خاص تحتتاثیر نهضت روشنگری بود ( مانند دنیس دیدرو , ژان د / آلامبر , و دیگران ) و , به ویژه در اندیشه اجتماعی او , به طور قطعی تحتتاثیر بنیانگذار سوسیالیسم فرانسوی , کلود - هانری , کنت دو سن - سیمون , قرار داشت که او در سالهای اولیه عمرش از آن استفاده کرده بود .
اثباتگرایی اجتماعی از کنت و میل
مکتب پوزیتیویسم براساس ادعای قانون موسوم به قانون سه مرحله ( یا مراحل ) توسعه فکری بیان شدهاست . بین تکامل الگوهای فکری در کل تاریخ بشر , از یک سو و در تاریخ توسعه فردی از کودکی تا بزرگسالی , از سوی دیگر , یک موازی وجود دارد . در مرحله اول یا به اصطلاح الاهیات , مرحله , پدیدههای طبیعی به عنوان نتایج قدرتهای فوقطبیعی یا خدایی مطرح میشوند .
منبع سایت بریتانیایی
این رساله برای توسعه بعدی Husserl به دو دلیل مهم است : اول ، زیرا شامل اولین رد مفاهیم " بازتاب " ، " قانون اساسی " ، " و " ایجاد قانون اساسی معنا " است ، که بعدها a را به تحلیل و بحث انتقادی of هدایت کرد ، این دیدگاه که روانشناسی میتواند به عنوان پایهای برای منطق پاک استفاده شود .
در اولین جلد of Untersuchungen ( ( ۱۹۰۰ تا ۰۱ ؛ Investigations منطقی ) ، به عنوان مقدمه ، Husserl با انتقاد از psychologism شروع کرد . با این حال ، او با انجام یک بررسی دقیق از کارکردهای ذهنی در و از طریق آن ساختارهای منطقی ارائه شد ؛ این تحقیقات نیز میتوانند تاثیر تحقیقات روانشناسی توصیفی را در بر داشته باشند، هر چند که آنها به این روش توسط نویسنده تصور نشده اند ، زیرا مساله در معرض خطر ، کشف ساختار اصلی این اعمال است . در اینجا مفهوم التفاتی برنتانو ، یک معنی غنیتر و more را دریافت میکند . Husserl بین شهود انتزاعی و مطلق تمایز قایل شد و بیان کرد که موضوع دوم در روابط منطقی نهفتهاست . نگرانی واقعی پدیدهشناسی به وضوح برای اولین بار در مقاله خود " Philosophie strenge Wissenschaft " ( ۱۹۱۰ - ۱۱ ، " فلسفه به عنوان علم Rigorous " تدوین شد . در این کار Husserl با دو دیدگاه قابلقبول دست و پنجه نرم میکند : طبیعی گرایی و historicism .
Naturalism تلاش میکند تا روشهای علوم طبیعی را به تمامی حوزههای دانش ، از جمله قلمرو آگاهی ، اعمال کند . عقل به تابعیت مبدل میشود . اگر چه تلاشی برای یافتن پایهای برای علوم انسانی با استفاده از روانشناسی تجربی صورت میگیرد ، اما این امر غیر ممکن است ، زیرا در این کار کسی نمیتواند دقیقا ً همان چیزی را درک کند که در دانش طبیعی در دانش وجود دارد .
چیزی که یک فیلسوف باید مورد بررسی قرار دهد رابطه بین آگاهی و هستی و انجام این کار است، باید درک کند که از دیدگاه معرفتشناسی ، موجود بودن تنها به عنوان یک correlate از عمل آگاهانه در دسترس اوست . بنابراین باید توجه دقیقی به آنچه در این اعمال رخ میدهد بپردازد . این کار تنها با یک علم انجام میشود که سعی میکند ماهیت آگاهی را درک کند و این وظیفهای است که پدیدهشناسی به خودی خود ایجاد شدهاست . از آنجا که توضیح انواع مختلف اشیا باید از حالتهای پایه آگاهی پیروی کند، تفکر Husserl به روانشناسی نزدیک بود . با این حال ، در روانشناسی آنچه که در روانشناسی وجود دارد ، آگاهی پدیدهشناسی از طریق یک روش بسیار خاص و مشخص به طور خلاصه بیان میشود . تا آنجا که آگاهی از جایگاه ویژهای برخوردار است که در آن هر نوع از مفهوم ایجاد و ایجاد آن باید در نظر گرفته شود . در درک انسانی ، وقایع آگاهانه باید فورا ً داده شوند تا از معرفی همزمان تفاسیر مشخصی اجتناب کنند . ماهیت چنین فرایندهایی به عنوان ادراک ، نمایش ، تخیل ، قضاوت ، و احساس باید در self فوری گرفته شود . درخواست " برای خود چیزها " تقاضایی برای واقعگرایی نیست ، زیرا چیزهایی که در معرض خطر هستند ، اعمال خودآگاه هستند و موجودیتهای عینی که در آنها تشکیل میشوند : این چیزها قلمرو چیزی هستند که Husserl آن را پدیده مینامد .
منبع سایت بریتانیایی