مطالعات Psychoanalytical
بیش از جیمز و Leuba و دیگران در این سنت the بودند . فروید توضیحاتی درباره پیدایش دین در آثار خود داد . در توتم و تابو او ایده عقده ادیپ ( که شامل احساسات جنسی حلنشده برای مثال ، پسری به سمت مادرش و خصومت نسبت به پدرش بود) را به کار برد و ظهور آن را در مرحله اولیه توسعه انسانی مطرح کرد . این مرحله او را فردی میدانست که در آن گروههای کوچکی وجود داشت که هر کدام تحت سلطه یک پدر بودند . با توجه به بازسازی جامعه ابتدایی فروید ، پدر توسط پسری جابجا میشود ( احتمالا به شدت ) ، و تلاش بیشتری برای جابجایی رهبر جدید به ارمغان میآورد تا آتشبس را به ارمغان بیاورد که در آن تابوهای مرتبط با محارم ( احکام و احکام علیه intrafamily روابط جنسی ) شکل میگیرد . قتل یک حیوان مناسب ، سمبل پدر مخلوع و مرده ، totemism را با تابو پیوند داد . در موزز و Monotheism فروید تاریخ انجیل را با نظریه عمومی خود بازسازی کرد ، اما دانشمندان و مورخان مقدس حساب خود را از زمانی که در مخالفت با نقطهنظر معیارهای پذیرفتهشده مدارک تاریخی بود ، قبول نخواهند کرد . عقاید او نیز در آینده یک توهم به وجود آمد . دیدگاه فروید از ایده خداوند به عنوان نسخهای از تصویر پدر و پایاننامه او مبنی بر این که اعتقاد مذهبی در پایینترین سطح خود قرار دارد ، به روایتهای مربوط به دوران ماقبل تاریخ و کتاب مقدس بستگی ندارد که فروید براساس آن نسخه خود از اصل و ماهیت دین را میپوشید . این تئوری هنوز میتواند به عنوان یک حساب در نظر گرفته شود که در آن مذهب در روانشناسی فردی عمل میکند ، با این حال ، البته به دلایلی به غیر از متون تاریخی مورد انتقاد قرار گرفتهاست ( به عنوان مثال ، مذهب بودا یک شخصیت پدر ندارد ) .
ادبیات قابلتوجهی در اطراف رابطه روانکاوی و مذهب رشد کردهاست . برخی استدلال میکنند که علیرغم خلق atheistic نوشتههای فروید و نقد او از اعتقاد مذهبی ، نظریه اصلی با ایمان سازگار است - به عنوان مثال ، که این نظریه مکانیسمهای خاصی را توصیف میکند که در روانشناسی مذهبی مردم فعال هستند که نشاندهنده روشهایی هستند که در آن مردم به چالش حقیقت مذهبی واکنش نشان میدهند . حتی اگر این موقعیت پایدار باشد ، واضح است که پذیرش بینش فرویدی تفاوت قابلتوجهی را به روشی که در آن تجربه و رفتار مذهبی دیده میشود ، ایجاد میکند . سوالاتی در مورد دامنه کاربرد ایدههای فروید بوجود آمدهاست - به عنوان مثال ، آیا نظریههای او در خارج از محیط غربی کاربرد دارند ، مانند in بودیسم ، که دارای شخصیت پدر و یا یک خدا نیست . تلاشهای مختلفی برای آزمایش نظریه فروید از مذهب به صورت تجربی صورتگرفته است ، اما نتایج مبهم هستند .
تحلیلگر سوئیس ، کارل یونگ ( ۱۸۷۵ تا ۱۹۶۱ ) وضعیت بسیار متفاوتی را به تصویب رساند که نسبت به دین همدردی بیشتری داشت و بیشتر به درک مثبتی از نمادهای مذهبی علاقهمند بود . یونگ این پرسش را در نظر گرفت که وجود خداوند را باید توسط روانشناس پاسخ داد و نوعی از agnosticism را پذیرفت . با این حال ، او عرصه معنوی را برای داشتن یک واقعیت روانی در نظر گرفت که نمیتوان آن را توضیح داد ، و قطعا ً نه به شیوهای که فروید به آن اشاره کرد . یونگ ادعا نمود که علاوه بر ناخود آگاه شخصی ( تقریبا مانند فروید ) ، ضمیر ناخودآگاه جمعی که مخزن تجربیات انسانی است و حاوی " الگوهای بارزی " ( به عنوان مثال ، تصاویر پایه که جهانی هستند که در آن در فرهنگهای مستقل تکرار میشوند ) . هجوم این تصاویر از ضمیر ناخودآگاه به حوزه آگاهی ، به عنوان پایه تجربه مذهبی و اغلب خلاقیت هنری تلقی میشد .
منبع سایت بریتانیایی